نمی دانم چطور هر بار به آدم ها پناه میبردم در صورتی که آنها بودند که مرا از خود بیگانه میکردن...
نمی دانم چطور هر بار به آدم ها پناه میبردم در صورتی که آنها بودند که مرا از خود بیگانه میکردن...
بالاخره جوابی که دنبالش بودم
پیدا کردم
آینده من تویی
اسمم رو صدا بزن
محکم بغلت میگیرم
چند وقت هست که توی این هزارتوی آینه پرسه میزنم
به چیزایی مثل معجزه اعتقاد نداشتم
برای منی که از خورشید فردا می ترسید
تو مثل ی شمع توی تاریکی بودی
فکر میکنم اگه بر مشکلات و سختی های مختلف غلبه کنی قوی تر میشی. حتی اگه اون زمان ها سخت باشن من برای تو اینجام ، پس امیدوارم یکم دیگه تحمل کنی
_چوی بومگیو🧸
+ این اولین ادیتم از بومگیو بود 😅 ..
چرا انقدر دیر اومدی ؟
هیچوقت دست از منتظرت بودن بر نداشتم
فراموشت نمیکنم
تا ابد.. «Tomorrow»
برای التیام دردی که درونم را فرا گرفته
برای تسلی این روح ناامید شده
من پناهی را جز آغوشت سراغ ندارم ...
+ نمیدونم چرا دقیقا این عکس رو گذاشتم ولی ی وایب عجیبی داره ..
چشم ها ، احساساتی که قابل بیان نیستن را به خوبی توضیح میدهند ...
کسی هست که دنیای درون چشمانت را کشف کرده باشد؟
توی واقعیت دنبالت میگردم اما توی خواب هام پیدات میکنم
کاش میشد توی خواب هام زندگی کنم وقتی تو اونجایی ☂️ :))